درمان رابطه های خود، به عنوان یک رهیافت درمانی تقریبا جدیدی که توسط استفن جیلیگان[۱] توسعه یافته است، بر روی رابطه افراد با خود درونی شان متمرکز می شود.

بر اساس این نظریه، علائم روان شناختی زمانی ایجاد می شوند که بدن و ذهن تلاش می کنند تا نسبت به بد عملکردی ها و نقایصی توجه کنند که به صورت بالقوه نیاز به توجه دارد.

درمانگران آموزش دیده در درمان رابطه های خود می توانند با استفاده از فرآیندی به نام رابطه، به افراد درمانجو کمک کنند تا مهارت های خود را شناسایی کرده و به کار بگیرند تا خود را تقویت کنند و به بهبود مناسبی دست یابند.

رشد درمان رابطه های خود

جیلیگیان، که مطالعات زیادی را با میلتو اریکسون[۲] انجام داده بود و در نهایت به یک آموزش دهنده مهمی در هیپنوتیزم اریکسون تبدیل شده بود، در دهه ۱۹۸۰ شروع به توسعه روش خود در روان درمانی کرد.

وی با الهام گرفتن از نظریه اریکسون در زمینه بی هوشی (حالت خلسه) طبیعی، مولفه های هیپنوتیزم درمانی، بودیسم و آیکیدو (یک روش درمان ژاپنی) را در رهیافت اولیه خود استفاده کرد، و در حال حاضر به عنوان درمان رابطه های خود شناخته می شود.

جیلیگان برای معرفی ایده های خود برای درمانگران در سرتاسر کشور، از آموزش گروهی مسکونی و سرپرستی استفاده کرد.

در حال حاضر، وی از طریق کارگاه ها، آموزش ها و سخنرانی و ویدئو ها، به بیان کردن ایده های خود در ایالات متحده و سرتاسر جهان ادامه می دهد.

نظریه درمان رابطه های خود

این رهیافت بر مبنای این ایده ایجاد شده است که علائم خاصی از نگرانی های سلامت روانی و عاطفی، بیانگر جنبه های درونی می باشد که تلاش می کنند تا شنیده شوند.

درمان رابطه های خود از درمانی که با ارتباط مجدد ذهن و بدن ( به ترتیب خود – شناخت و خود – بدن) و با مشخص شدن جنبه هایی از چالش ها و اختلالات موجود در عملکرد های معمولی، که می تواند تاثیر مثبتی داشته باشد، حمایت می کند.

در درمان رابطه های خود، تغییر از طریق فرآیندی ایجاد می شود که “رابطه” نامیده می شود. حمایت عبارت از بیان کردن رابطه ما بین خود و دنیا می باشد.

تمامی اتفاقات و تجارب، چه تجربیات مثبت و چه تجربیات منفی، این پتانسیل را دارند تا جنبه های خوب را در درون خود بیدار کنند.

این خود افراد هستند که به تجارب معنا و ارزش می دهند؛ تا زمانی که تجارب از طریق افراد “حمایت” نشوند، بی ارزش باقی می مانند.

بنابراین، درمان رابطه های خود تلاش ندارد تا علائم موجود در فرد را از بین ببرد.

در مقابل، درمانگر تلاش می کند تا به افراد درمانجو کمک کند که از طریق بررسی احساسات درونی خود نسبت به تجربیات گذشته (که منجر به قطع رابطه بین خود – بدن و خود – شناخت می شود)، به وضعیت آگاهی درونی دست یابند.

افراد می توانند با استفاده از رابطه مثبت، توانایی بهتری را برای مبارزه با احساسات منفی پیدا کنند که بر روی اعتقاد و باورهای موجود در خود های درون شان تاثیر می گذارد، و جنبه های از خودشان را حمایت و تایید کنند که در گذشته مورد بی توجهی قرار گرفته بود.

درمان رابطه های خود به چه نحوی کار می کند؟

درمان رابطه های خود از این ایده حمایت می کند که درمان از طریق مکالمه و بررسی درونی امکان پذیر است.

مکالمه درونی یک عامل مهم و حیاتی در  خود درمانی می باشد، و درمان بر روی ایجاد یک جریان ارتباطی  آزاد بین شخص درمانجو و خود های درونی فرد متمرکز می شود تا افراد به یک بهبود کامل روانی، بدنی و روحی دست یابند.

درمان رابطه های خود
درمان رابطه های خود

در واقع، هدف از درمان رابطه های خود کمک به افراد درمانجو است تا در تجاربی که منجر  به ایجاد ناراحتی در آنها می شود، ارزش های مثبت را کشف کنند.

درمانگرانی  که روش درمان رابطه های خود را  اجرا می کنند، از یک چیزی به نام “تمرکز ملایم” استفاده می کنند و به جای پیروی از تکنیک های سرسختانه ، از راهنماها و اصول عمومی تبعیت می کنند.

در این رهیافت درمانی از روش های درمان سنتی و دیگر روش های راهنما و کنترل درونی که کاملا متفاوت هستند، استفاده می شود.

ارتباط ثابت بین درمانگر و فرد درمانجو، به عنوان یک عامل مهم در اجرا و کاربرد این تکنیک در نظر گرفته می شود؛

در اغلب مواردی که درمانگر به افراد درمانجو کمک می کند که در شرایط فعلی شان باقی بمانند  و همزمان با آن تجربیات گذشته وی را بررسی می کند، شناسایی دقیق زمان، مکان و نحوه اتفاقات چالشی خاص، یک فرآیند کاملا مشکلی می باشد.

درمانگر می تواند در طول درمان سوالاتی از قبیل “چه زمانی زندگی برای شما مشکل نبود؟” یا”اگر من در طول یک روز عادی با شما همراه باشم، این مشکل در چه زمانی ایجاد خواهد شد؟” را از فرد درمانجو بپرسد؛

شخص درمانجو می تواند به تنهایی این توانایی را داشته باشد تا محرک هایی که یک تجربه زندگی را از یک ناراحتی  ساده به یک مشکل یا علامت مداوم و دوره ای تبدیل کرده است، جدا کند و آن را مورد شناسایی قرار دهد.

به دلیل اینکه هدف از این رهیافت درمانی، شناسایی و بررسی کارکردهای درونی خود است که احتمالا در دوره های قبلی مورد بی توجهی قرار گرفته بود و یا اینکه مخفی مانده بود، ممکن است که این فرآیند درمانی برای برخی از افراد ناراحت کننده و نا خوشایند باشد.

برای رفع این مشکلات موجود، افراد ترغیب می شوند تا گذشته، بیولوژی و تاثیرات اجتمای را به عنوان عامل مهمی در نظر بگیرند، ولی خودشان را به عنوان عوامل مهم تر و تاثیر گذارتر از این عوامل تشخیص دهند و تایید کنند.

همچنین روش های تمرکز، که به صورت مجزا برای هر یک از افراد درمانجو اعمال می شود، می تواند برای کمک به افراد درمانجو مورد استفاده قرار بگیرد و این افراد بر تاثیرات عدم ارتباط و ممانعت های تاثیر گذار بر روی درک درونی از خود، غلبه کنند.

پیاده روی، تفکر کردن، کار هنری و گفت و گو با یک دوست، مثال هایی از تمرینات تمرکزی هستند که در اغلب موارد مورد استفاده قرار می گیرند.

محدودیت های روش درمانی رابطه های خود

یکی از انتقادات وارد بر روش درمانی رابطه های خود، عبارت از تعداد محدود تحقیقات صورت گرفته در مورد کارایی این روش درمانی می باشد.

تا به حال فرض بر این بود که این روش درمانی برای افرادی که شناخت عمیق تری از خودشان دارند، مفیدتر می باشد، ولی ممکن است که این رهیافت برای تمامی افراد مناسب و تاثیر گذار نباشد.

برای مثال، ممکن است که پذیرش این نکته که تجربیات منفی خاص دارای جنبه های مثبتی است، برای برخی از افراد مشکل زا باشد.


[۱] Stephen Gilligan

[۲] Milton Erickson

ترجمه : دکتر دادخواه